سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزه واقعه


لینک دوستان

شاعرانه
مهر بر لب زده
..::* حامیان ولایت *::..
نور
عشق
نگاه منتظر
نوستالوژی دل ....
خورجین عشق
بر و بچه های ارزشی
گنجینه
کشکول
اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای
پرنسس
موقتاً بدون نام
طبیعت زیبایی بهشهر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
الهه روشنایی Phobus
0098

لوگوی دوستان



تعداد بازدید

v امروز : 4 بازدید

v دیروز : 5 بازدید

v کل بازدیدها : 27729 بازدید

فهرست موضوعی یادداشت ها

89/2/26 :: 11:27 عصر


مسافر

دم غروب ، میان حضور خسته ی اشیا

نگاه منتظری حجم وقت را می دید.

و روی میز ، هیاهوی چند میوه ی نوبر

به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود.

و بوی باغچه را ، باد ، روی فرش فراغت

نثار حاشیه ی صاف زندگی می کرد.

و مثل بادبزن ، ذهن ، سطح روشن گل را

گرفته بود به دست

و باد می زد خود را.

.

.

مسافر از اتوبوس

پیاده شد:

( چه آسمان تمیزی!)

و امتداد خیابان غربت او را برد

.

.

غروب بود.

صدای هوش گیاهان به گوش می آمد.

مسافر آمده بود

و روی صندلی راحتی کنار چمن

نشسته بود :

« دلم گرفته،

دلم عجیب گرفته است.

تمام راه به یک چیز فکر می کردم

و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد.

خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.

چه دره های عجیبی !

و اسب ، یادت هست ،

سپید بود

و مثل واژه ی پاکی ، سکوت سبز چمن زار را چرا می کرد.

و بعد ، غربت رنگین قریه های سر راه.

و بعد ، تونل ها

دلم گرفته ،

دلم عجیب گرفته است.

و هیچ چیز،

نه این دقایق خوشبو ، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش،

نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،

نه ، هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف

نمی رهاند.

و فکر می کنم

که این ترنم موزون حزن تا به ابد

شنیده خواهد شد»

[ادامه مطلب ... ]


نوشته های دیگران ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ


منوى اصلى

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگv
پست الکترونیک v
 RSS  v

درباره خودم

لوگوى وبلاگ

روزه واقعه

وضعیت من در یاهو

یــــاهـو

اوقات شرعی

اشتراک در خبرنامه

 

template designed by Rofouzeh